کوچ
آیا شده یک کــوچ به سر داشته باشی در عمق دلت قصد سفر داشته باشی !؟
آیا شده چـون مرد مــسافر شـــوی اما از مرگ مـسافر تو خــبر داشته باشی !؟
آیا شده زین شهر ، سفر کرده ، ز مردم نومید ، امید از هــمه بر داشته باشی !؟
آیــــا شـده از داغ به جـــز درد نفــهمی در سوگ خودت دیده تـر داشته باشی !؟
در یک قفس تنــگ بمــیری تک و تنــها صد فـکر ز پرواز به سـر داشته باشی !؟
یک کوه ز ســودا ، ولـی انگـار نه انگــار در وصف نیــاید و تو ، پر داشته باشی !؟
عــمری سـر تو داد کــشیدند ولــی تو ماتم زده بی آن که خطر داشته باشی !؟
دختر که نه ، اما همه دردم از این است بیــمار بمــیری و پـسر داشته باشی !!
27 آذر ماه 1393
+ نوشته شده در شنبه پانزدهم فروردین ۱۳۹۴ ساعت 1:15 توسط شهاب نجف آبادی
|