الهی رضا برضاک
سرنوشت ما و دل را هر چه تعیین کرده اند بر اساس حکمتی معهود و دیرین کرده اند
بخت ما را بر خلاف میل ما بنو شته اند حیطه دل را به حزن و غصه آذین کرده اند
اختیار ما از اول هم به دست ما نبود بنده را زنجیری این عهد و آئین کرده اند
هر جنونی بود بر پیشانی فرهاد خورد هر جفائی رفت در رفتار شیرین کرده اند
از برای سوختن پروانه ای را گرد شمع از میان رهروان عشق گلچین کرده اند
خواجه ای را در کنار دلبری بنشانده اند عاشقی را در فراق یار غمگین کرده اند
یک زلیخائی ز تهمت شد مبری در عوض یوسفی را مجرم از یک جرم سنگین کرده اند
خیلی از آنها که وا ماندند از مقصود خویش چرخ را از سادگی بسیار نفرین کرده اند
در میان آسمان ها هم شهابی را به زور هم نشین زهره و مهتاب و پروین کرده اند
شهاب نجف آبادی