ای وای ! چه مردمان خوبی داریم !
بنیان گذار و موسس
آسایشگاه سالمندان کهریزک تهران
و عاشقانی که در آن جا سر از پا نمی شناسند
می رفت ز دست ما و با چهرۀ خیس
بر حـاصل عــمر ، دیـده را دوخـــته بود
زیـرا کـه تمـام هــستی اش را یک جـا
از بابت عـــشق خویش بفروخـته بود
* * *
این مرد حکــیم و پر صــفا خاطره اش
در ســـینۀ کـــهریزکــیان پا بـر جــــاست
نوری به مـیان چـهره اش بود و هــنوز
هـمراه سرور و شور و عشقش پیداست
* * *
آن پنجره ای که رو به خورشید گشود
باز اسـت بـه رغــم جــملۀ سختی هـا
یک عده که عاشقند و بگذشته ز خویش
دیـده انـد ، از آن نویــد خوشـبختی هـا
* * *
مــسرور تر از همیشه ، یک مرد شریف
روحش هـمه مشعوف ز آبادانی است
دســـتان لطـــیف بانــوئی نيــز هــنوز
از بهـر کـویر تشـنه ای ، بارانـی است
* * *
ای جان به فدای مقدمش صد ها بار
هـر کس که ادامـه می دهد راهش را
دیدیـــم مــــیان جـــملۀ قـدسی ها
پر نـــور تر از همـه ، ر خ مـــاهش را
* * *
از دامــــن خـــاک وی ندائی آمــــد
در گوش من خسته ، که :ما بیداریم
من هـم ز مــیان گریه گفــتم صد بار
ای وای ! چه مردمان خوبی داریم !