در نخ آن زن ...

باز می پیچد در او یک درد بی معیار
یک درد مُهلک ، سخت کاری ، موقع افطار

دور از نفوذ درد او در جان آدم ها
بی خانمان بی نوائی تنگ ِ یک دیوار

با یک تَحجُّر شهر درگیر است انگاری
آن جا زنی شاید زبانم لال , ناچار ...

آن جا که در حجم تباهی های وجدان ها
گهگاه یک زن می شود لِه زیر یک آوار

حتماً کسی رفته است پنهان در نخ این زن
یک مسجدی یا یک جوان بیخود و بیعار

شاید که نه ، با این که هم زن دارد و بچه
بازاری ای خرپول در آن گوشهء بازار

بار دگر در تار و پود خستهء یک زن
عصیان وهم آلود دردی می شود تکرار

با دست خفّت بار مردی باز خواهد رفت
ته مانده های عفت آلوده ای بر دار

ما هم مُرفه های بی دردیم و بی احساس
دور تمام خانه های شهر هم دیوار


       شهاب نجف آبادی
         ۱۰ آبان ماه ۹۶
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
😔😒😞😔😒😞😔😒😞
                   @SShahab33