مردان ما خورشيد را هم مثله كردند
براي مرداني كه مسندشان بر آراي مظلومان هميشه تاريخي چون
من و تو استوار بوده است
مردان ما خورشــيد را هم مــثله كردند
با آن كه بی شک با خبر بودند از اين كار
خـــلق خـــدا در ايــن خراب آباد ديدند
اين نيـمه جـان خورشـيد را بـر چوبه دار
* * *
توجيه شد در دست هر كس عشق يك جور
باز آشــنا هـا فــتنه را از ســر گــرفـتند
ته مـانده هاي يك عـشق را يك بـار ديگر
با دست خويــش از حـيطه باور گـرفتند
* * *
فـــكر دل مــجـروح مــردم را نــكـردنـد
آن هــا كه داغي ژرف را بر سينه دارند
آن هـا كه از خوبانـشان آسـان گذشــتند
آن هـا كه بــا غــم الــفتي ديرينـــه دارند
* * *
كاش اين حقيقت هاي ناب و خالص و گرم
در پيـش پـاي مصــلحت قـربان نمي شد
کـــاش این تفـکر هــای دور از واقـــعـیت
تــوجــيه بــا آيــات در قــرآن نمـي شـد
* * *
وا مي شود در دسـت هـاي پاك يك مرد
اين عقده هاي گنگ و سر در گم سر انجام
بــا رجــعــت مــرغـان عاشـق بـار ديگر
پــر مي كشد آواي هــر بومي از ايــن بام
* * *
آن وقـت ديگر در جــوار گــرم دل هــا
ســر چـشمه هـاي عاشـقي ويران نگردد
در راه شــیرینی كـه مـا در پيش داريم
دل هـا اســير غـــصه و حــرمان نگـردد
شهاب نجف آبادي