عصائی دیگر
می تــوان بنشست با او در فـــضای دیگـــری خــــارج از ایــن تنـــــگنا در ســـرای دیگری
مطمـــئنا می شود پا را در آن جائی گذاشت کــاندر آن جا می شود پیـــدا هوای دیگری
عاقــــبت گر پـرده افـــتد از جلوی چــــشم ما میشود رفت از پس این پرده جــای دیگری
راحت از امــــــواج نـــا آرام دریـــا مـــــی توان بگــــذریم این روز هـــا با نا خـــدای دیگری
من یقین دارم که روی شانه ها حس می شود دســـت های پـــر ز مهـــر آشــنای دیگری
می گذارد بعد از این عصیان نمــودن های دل با دو صــد تکریم بر این چشم پای دیگری
سخت اطفا می شود در نا امیدی های شهر درد سخـــتی در تن شب با دوای دیگری
چاره سازی می کند با سعی پیگـــیری مدام در یـــد بیــــــضائی مردی عــصای دیگری
میشود امید این را داشت روزی چون شهاب عاقـــبت پر می شود دست گدای دیگری
پشت او هم گرم خواهد شد در آن میدان اگر پوشــد از لـــطف و کرم بر او ردای دیگری
شهاب نجف آبادی سوم آذر ماه ۱۳۸۹