باز هم یک دل بشکسته و مقداری اشگ
باز هم یک دل بشـکسته و مقـداری اشک
عاشقی جان به لب و خسته و مقداری اشک
باز هـم یک دل بیـمار که در وا دی عشـق
از خوشی ها هـمه بگسسته و مقداری اشک
باز یک کاســه پر از زهــر و تبـی اغمـا زا
در شبی صامت و یخ بسـته و مقداری اشک
بـاز هـم همسـر وارسـتۀ یک مـرد شهـید
خوا ب از دیــدۀ او جســته و مـقداری اشک
بـاز بــــر پهـــنـۀ
ســـجاده بــه آرامــی آب
او و یــک گــریه آهســته و مقـداری اشگ
عقده ای کاشکی از
خستـه دلی وا می کرد
هـق هـق یـک زن وارسـته و مقداری اشک
چهارشنبه 2 مرداد ماه 1380
+ نوشته شده در جمعه هشتم آذر ۱۳۹۲ ساعت 8:25 توسط شهاب نجف آبادی
|